در مـن زنـی زنـدگـی مـی کنـد

در مـن زنـی زنـدگـی مـی کنـد

مـرا هـزار امیـد اسـت
و
هـر هـزار تـویـی

آخرین مطالب

یادداشت ۳۷

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۳۹ ق.ظ

چند روزه میخوام بنویسم ولی اینقدر درگیرم که وقتی برای نوشتن پیدا نکردم.

از وقتی پاهای بهار عمل شد و تا بالای زانو تو گچ رفت، جابجاییش برام سخت بود و مامانم به یاری ام شتافته، ولی حقیقتا امروز از لحاظ روحی کمی آسوده شدم. دیشب با خودم خیلی بالا و پایین کردم ،خیلی فکر کردم ولی نهایتا تصمیم جدی رو گرفتم. چه تصمیمی؟

با حال دردناکی رفتیم پیش دکتر مغز و اعصاب و با حال دردناکی تری به خونه برگشتیم.

دکتر گفت احتمال خیلی جزیاد بهار cpهست ولی برا نظر قطعی باید ام آرای بگیرین. و نظرش این بود که بیش فعالی. و داروهایی جهت تقویت تمرکز و حافظه نوشته و یه سری قرص ، و یه آزمایش خون و قرار شد یه ماه دیگه جهت ارزیابی دوباره مطب بریم.

داروها رو خریدم ، نوبت ام آرای برا یه هفته دیگه رزرو کردم.

ولی نمیخوام حرف هیچ کدوم از دکترها رو باور کنم ، نمیخوام اعتماد کنم بهشون که بهار فلج مغزیه ،نمیخوام.

دارو ها رو به بهار ندادم ، و احتمالا ام آرای هم نبرمش.

من مادر میخوام به خدا و خودم اعتماد کنم ، میخوام خودم روان درمانگر بهار بشم و امید و باور دارم که بهار خوبه و در جاهایی هم که حس ضعف داره خوب میشه اگه من مادر بهش اطمینان کنم و باورش داشته باشم.

همون طور که ادیسون از مدرسه بیرون شد و مادرش اونو نابغه کرد ، من تصمیممو گرفتم که کنار بهار باشم بدون هیچ سرزنش و ناامیدی و حتی بی اعتمادی.

من از الان با تمام وجودم که پر از امید ، پر از اعتماد ، پر از عشق و پر از رهایی ست کنار بهارم.

من امید دارم 

من امید دارم

من امید دارم

 

 

پ.ن

شاید سوال خیلی ها باشه ، که چرا دارو درمانی نشه و.... که کم کم پاسخ کامل و منطقی داده میشه.

  • دنیـا ..

نظرات  (۱)

امیدوارم خدا بهت صبر و قوت بده واسه مبارزه و به چیزی ک میخوای برسی 

پاسخ:
ممنونم عزیزم
انشاا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">