یادداشت ۳۶
سلام و نور
تو زندگی اتفاق هایی میفته که گاهی از دست ما خارجه ، و مدام دنبال سرمنشا مشکل میگردیم.
چرا این طور شد ؟ چرا نفهمیدم؟ کاش اون موقع این کار رو انجام میدادم و خیلی از کاش ها و حسرت ها.
دکتر بهمون گفت تاندوم پاهای بهار کوتاهه و نیاز به عمله ، برای اینکه خوب راه بره.
این چند روز که داشتیم کارهای عملش رو انجام میدادیم ، فهمیدیم که دکتر نوشته cp، و ما انگار دنیا رو سرمون خراب شد.
یعنی فلج مغزی و تو رد و بدل کردن صحبت ها تو بیمارستان شنیدم که میگن cpخفیفه.
این چند سال ما کلی روانشناس و دکتر رفتیم ولی کسی به ما نگفت همچین مشکلی وجود داره ،هر کسی یه چیزی میگفت.
و احتمالا مشکل فک هم بخاطر نرسیدن اکسیژن باشه. و مشکلات درک و اجتماعیش هم.
امروز نوبت دکتر مغز و اعصاب داریم ، خدا بهمون رحم کنه.
دیروز برای تسویه حساب و گرفتن وسایل بهار مدرسه رفتم و مدیر مدرسه جوری صحبت میکرد که ما علت تمام مشکلاتیم. چرا شما کلاس های متنوع نبردینش؟ چرا بچه دوم رو بدنیا آوردین ؟ چرا چرا چرا.
دریغ از اینکه بدونه مشکل جای دیگه س و ما خودمون دلمون پر از خونه.
بعد از برگشت به خونه ، انگار تمام انرژی و امیدمو کسی یکجا ازم گرفت. فقط با اوج تلخی و ناامیدی خواستم بخوابم که برا چند دقیقه همه چی از ذهنم پاک بشه.
مسیر سخت و سنگینیه، خدایا امتحان فرزند خیلی سخته ،خیییلی
به جان امام حسینی که با علی اکبرش هم امتحان شد و لحظه های سختی بود بهارم خوب بشه.
- ۰۲/۱۰/۱۹
برای سلامتی دخترتون یه ختم صلوات گرفتم و قرائت حمد شفا
نگران نباشید، خدا بیش از وسع کسی بهش سختی نمیده.
خیلی راحت تر از چیزی که فکر میکنید حل میشه ان شاالله