یادداشت ۲۲
خب خب باید بگم امروز حالم خوب بود 😅
رفتم باشگاه ورزش فیتنس، کلی شاداب شدم، ولی الان پاهام درد میکنه ،پاهام خیلی ضعیفه باید قویشون کنم.
گفته بودم ۱۵ کیلو اضافه وزن دارم ،امروز دیدم ۳ کیلو این مدت کم کردم،فکر کنم بخاطر حرص های این چند وقته بود که خوردم. امیدوارم خیلی زود به وزن ایده آلم برسم.
امروز برا خودم یه روسری خیلی ناز خریدم.
سین بدش نیومد امروز آشتی کنیم ، چرا؟
چون خیلی خوشحال و شاد و شنگول بودم ،ولی فعلا دوست دارم یه مدت تنها باشم و باهاش حرفم نمیاد.
باید برا بهار لباس ورزشی میخریدیم ، سین بهم گفت: یه شربت سرفه برا خودت بخر زیاد سرفه میکنی، خیلی حس خوبی بود اینکه چی میشه همیشه یه آدم به فکرت باشه، حقیقتش بعد چند وقت ته دلم یه حس قلب قلبی پیدا شد .
یه چالش با بهار داشتم ،اونم این که تکالیف مدرسشو با لجبازی با من انجام میداد و منو حرص میداد و منم یکم جدی و گاهی غضبناک برخورد میکردم.
امروز بهش گفتم عزیزم ،دلیل اینکه تکاایفتو انجام نمیدی چیه؟ دوست دارم بدونم؟
گفت: دوست دارم تشویقم کنی ،بگی آفرین دختر خوبم ، به به چه دختری و.... من زود زود انجام میدم. ولی وقتی جدی میشی و ناراحت من دوست ندارم انجام بدم.
هیچی دیگه ،امروز کلی قربون صدقه اش رفتم و همه تکالیفشو سریع انجام داد.
و واقعا خوشحال شدم از اینکه خواستشو زیبا برام بیان کرد.
- ۰۲/۰۸/۰۴
خدا رو شکر...ایشالا حال خوبتون برقرار و پایدار باشه و همیشه دلتون شاد و آروم باشه.