یادداشت ۱۰
۱: ساعت ۱۰ تا ۱۲ جشن مدرسه ی بهار بود. اولش بهار استرس داشت و نتونست منو رها کنه ،ولی کم کم نشستم کنارش و خیلی زود تر از چیزی که فکر میکردم با بچه ها و محیط راحت ارتباط برقرار کرد. و خدا رو شکر فعلا برای روز اول همه چی خوب بود.
و من گل از گلم شکفت با دیدنش در لباس فرم ، چقدر زیبا و دوست داشتنی شده بود.
۲: سین رفته تهران و فردا شب بر میگرده و من این فرصت رو غنیمت شمردم ،یه جورایی با خیالی آسوده یه برنامه ریزی درست و حسابی برا خودم و زندگی و بچه ها بریزم.
حدودا ده سال پیش دانشگاه اصفهان قبول شدم و ۴ سال درس خوندم تو رشته ای که هیچ علاقه ای نداشتم. ولی بالاخره تونستم به هر نحوی که بود مخ سین رو بزنم و رشته ای که دوست داشتم پیام نور بخونم.
و الان ترم ۱ هستم.
۳: و اما برنامه ریزی:
جلسه اول کلاس نظم مجازی عالی بود .
نکته اصلیش این بود که اول از هر کاری برای جسمت ارزش قائل شو و چکاپ کامل انجام داده بشه و هر مشکل جسمی هست رفع بشه.
خب من بخاطر زایمان ،نیاز به مصرف قرص های مکمل دارم. قرص آهن و ویتامین هایی که نیاز هست رو باید مصرف کنم.
در اولین فرصت باید به دو تا دندونم رسیدگی کنم. نوبت دندان پزشکی.
و باشگاه ، قبل بارداری کلاس فیتنس میرفتم عالی بود و دوباره باید شروع کنم، این هفته باید برم ببینم شرایطش رو میشه با شرایط فعلی ام تطبیق بدم. بعد از ظهرها پارسا رو بدم دست سین و برم باشگاه.
و اما نظافتی...
شنبه ها : آشپزخونه دسته گل میشه.
یکشنبه ها : سالن
دوشنبه ها : wc
سه شنبه ها: اتاق ۱
چهارشنبه ها : بالکن
پنج شنبه ها : اتاق ۲
جمعه ها : حمام
و پاییز فصل آغازی دوباره س ...
- ۰۲/۰۷/۰۱