در مـن زنـی زنـدگـی مـی کنـد

در مـن زنـی زنـدگـی مـی کنـد

مـرا هـزار امیـد اسـت
و
هـر هـزار تـویـی

آخرین مطالب

یادداشت شش

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۱۰ ب.ظ

۱: دیروز کل شهر رو برای خرید لباس مجلسی عروسی برادر زیر و رو کردم ، بالا بودن قیمت ها یه طرف ، لباسی که خودم دوست داشتم ولی سین خوشش نمیومد و مدام میگفت این همه پول خرج کنی یه لباس بخری برا یه عروسی ،یه طرف دیگه.

آخرش هم مجبور به خرید لباسی شدم که اصلا به دلم نیست و دوستش ندارم .پشیمونم چرا اینو خریدم 😔.این همه پول لباس بدم آخرش هم به دلم نباشه😏

 

۲: بهار رو بردم پیش دکترش ، همون دکتری که سه ماه تو بیمارستان شرایط بهار رو کنترل میکرد.

وقتی بهار رو دید بغلش کرد سرشو گذاشت رو سینش و گریه کرد، از اینکه یه بچه با اون شرایط حالا بزرگ شده خیلی خدا رو شکر میکرد و براش دعا کرد.منم احساسی شدم و اشکام رو نتونستم کنترل کنم.

از شرایط جسمی بهار براش گفتم ، پاهاش که شاید نیاز به عمل داشته باشه ، از فکش که گاهی به جلو کشیده میشه و معلوم نیست در آینده چطور بشه.

ولی دکتر گفت اینا قابل درمانه.

فکر کنم چشمهاش هم ضعیفه، فردا باید نوبت چشم پزشکی بگیرم براش.

چیزی که امروز منو خیلی ناامید کرده و عمیقأ ناراحت اینه که امروز در مورد بچه های استثنایی می‌خوندم و دلم هری فرو ریخت.

بعضی شرایطش به بهار میخورد . بهار گاهی وقتا درک مفهوم نداره، مثلا بهش میگم پارسا چی میخوره؟ میگه شیر میخوره، میگم غذا هم میخوره ، میگه : آره غذا هم میخوره،😔و.... نمیدونم من اشتباه میکنم و حساسم یا واقعا مشکلیه.

امروز هم سین گفت : دو ماه رفت پیش دبستانی اگه گفتن نمیتونه ادامه بده می‌ره استثنایی، خودتو برا این شرایط آماده کن و انگار دنیا رو سرم خراب شد🤕. خدایا خودت رحم کن بر بهار بر من و پدرش. نمیدونم چی میشه.

 

۳: پارسا رو بردم واکسن دوماهگیشو زده ،حالش خوب نیست ،تب داره و درد.

من هم وزنم ۷۵ بود ،بهم گفت چاقی خیلی🥴🙆

باید وزنتو کم کنی.

۱۵ کیلو اضافه وزن.

رسیدم خونه سه برنامه ورزش بانوان در خانه نصب کردم و یه ساعت کامل ورزش میکردم ، خودمو تو ورزش و برنامه هاش خفه کردم.مثلا میخوام چند روزه خودمو لاغر کنم ،بخصوص برا روز عروسی 

 

دعا کنید برامون.

 

 

 

  • دنیـا ..

نظرات  (۲)

  • سایه های بیداری
  • با احترام و عرض ادب 

     

    مطلب را خواندم .

    متاثر شدم 

    اما نا امید نه .

    نه حال و حوصلۀ نصیحت دارید و نه من اهل نصیحت . 

     

    زانوهای غم را بسپارید به من . 

    کلی بیکارم .

    من به جای شما بغل میکنم .

     

    زانوهای همت مال شما . 

    کلی بغل کنید و چهار نعل بتازانید 

    به سوی بهار زیبا 

     

    دوباره می آیم 

    برای جویای حال فرشته کوچولو . 

    قشنگترین ها را برایتان آرزو میکنم . 

     

    پاسخ:
    سلام و ادب
    ممنووونم از کامنت زیباتون🌷

    زندگی پر از تلاطم و انقلاب هست.

    امید به خدا و

    عشق و

    پایداری.

    بیشتر بنویسید☺️

    پاسخ:
    بله ،دقیقا زندگی همینه
    🌷❤️

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">