یادداشت سه
حدود ۴۵ روز از تولد پارسا میگذره ، حدود ۲۰الی۳۰ روزش مریض و در حال استراحت بودم و عملا از زندگی چیزی نفهمیدم.
از طرفی متاسفانه آدم دقیقه نودی هستم و هم خودم از این خصوصیتم به شدت اذیت میشم و هم سین اذیت میشه. و حالام که علاوه بر دقیقه نودی بودنم تنبلی و شلختگی هم زیاد شده.
صبح ها دیر از خواب بیدار میشم ، بعدش هم یه صبحونه و سرم همش تو گوشیه🤕🤦🥺
از این اوضاع حالم داره بهم میخوره، خونه و آشپزخونه به شدت بهم ریخته ان.
دو ساعت دیگه سین از سرکار میاد و هنوز واسه شام تصمیمی نگرفتم.
چند تیکه پارچه رو بیرون کشیدم ولی حسشو ندارم خیاطی کنم ،بیشتر هم بخاطر عوارض بارداریه ،از اندامم ناراضی ام ، باید لاغر بشم ،۱۵ کیلو اضافه وزن دارم 🥴 و یه شکم بزرگ ،که بخاطر سزارین هنوز شکم بند نیستم.
چون امید به لاغر شدن دارم ، دوست ندارم لباس گشاد بدوزم .
میخوام از این شرایط بیرون بیام ، یه تبلیغ کلاس نظم از یه استاد خوب دیدم ،میخوام به خودم کمک کنم و این کلاس رو ثبت نام کنم.
سین زنگ زده میگه: ماشین رو فروختم🤕 سال گذشته تو ارزونی پراید رو فروخت ،هر چه گفتم نفروش گوش نداد. ۱۰۰ میلیون پول گذاشت روش و تو گرونی یه پراید دیگه خرید.
نمیدونم الان چرا دوباره رفته فروخته؟ دیگه هیچ پولی هم نداریم که بزاره روش و دوباره بخره ، مگه اینکه بخواد وام فرزند دوم رو بزاره روش 😬🤕
قابل درک نیست برام وقتی خونه نداریم ، چرا مدام ماشین اونم پراید هی عوض میکنه؟ چقدر رو این ماشین ما ضرر کردیم ولی دوباره رفته فروخته.
واقعا شم اقتصادی نداره، حالا باید تو خونه خودمون میبودیم یه ماشین خوب هم داشتیم. ولی حالا .....
- ۰۲/۰۶/۰۶