سلام دوستان مهربونم.
این دو هفته ای که گذشت شرایط بد نبود و اگه تقریبا به همین منوال پیش بره ، زندگی قابل تحمل و خوبی هم هست.
بعد از دعوای شدید و تهدید من که طلاق میگیرم ، سین کمی به خودش اومده ،هر چند سخته کنترل کردن رفتار و خلقش.
ولی برای نگهداری بچه ها همراهیم میکنه، و نرسم کاری رو انجام بدم دعوا راه نمیندازه ، ولی کنترل گری و سرزنششو داره.
با بچه ها بازی میکنه ،صحبت میکنه.
و منم آزادانه خواسته هامو ابراز میکنم ،چه خوشش بیاد یا نه.
ولی در کل وجودم فقط آرامش زندگی میخواد. دیگه روابط عاطفی و احساسی برام کنار رفته .
تا قبل حس اینو داشتم سین پاشو گذاشته رو گلوم و به سختی میزاشت نفس بکشم ،نه آزادی بیان و خواسته ای بود نه اختیاری ، و مدام سرزنش و تحقیر و...
کلا جو سنگین بود.
الان مث این میمونه گلوم باز شده و راحت نفس میکشم. و چقدر آزادی خوبه ،حق داشته باشی زندگی کنی بر طبق میل و خواسته ات.
بهار رو کلا از مدرسه بیرون آوردم چون شدید عزت نفسش داشت از بین میرفت ،و پر از خشم شده بود. آخرین باری که رفتم مدرسه فهمیدم بچه ی مظلوممو یه ساعت نشوندن تو دفتر و مدام هی تغییر و سرزنشش میکردن ،بچه مو داغون کردن.
منم بر خلاف مشاورش که گفته بود بزار بره ، در کنارش کلاس مهارت های اجتماعی ثبت نامش کن ، برخلاف نظرش عمل کردم.
حتی یه لحظه تعلل نکردم که بفرستمش مدرسه، چون روح و روان بهارم خیلی برام مهمه.
و طی این یک هفته که تو خونه دعوا نیست و هم من و سین باهاش بازی میکنیم و هم مدرسه نمییره ، خیلی خیلی اکی شده. خشمش خیلی کم شده. چون سرزنش و کنترل گری هم رو سرش نیست. تو مدرسه مدام امر و نهی ، سرزنش و... میشد .
ولی یک کلاس ورزشی و بازی و خلاقیت کنار هم به مدت ۲ ساعت ثبت نامش کردم برا روحیه و تخلیه هیجانش که تا الان خوب بوده.
منم امروز و فردا امتحانات ترمم تموم میشه و میرم سراغ برنامه ی بعدیم.
انشاا...
- ۱ نظر
- ۰۹ دی ۰۲ ، ۱۰:۱۹