یادداشت ۹

۱: هر چه به زمان شروع مدرسه بهار نزدیک میشیم ، استرس و ترس من و پدرش بیشتر میشه. نمی‌دونیم سرانجام این راه چی میشه ،انشاا... که خیر باشه.

خانوم معلم لیست خرید فرستاده و من و بهار دو تایی چند ساعتی رفتیم و کل وسایل رو خریدیم ، بهار کلی ذوق وسایلشو داشت، مداد رنگی ها و مداد شمعی ها رو هم به یه نقاشی رنگ کردن مزین کرد. رو همه وسایل لیبل اسمشو زدم.

لباس فرم رو هم تحویل گرفتیم ،وقتی پوشید کلی عوض شد ،باورمون نمیشد که این دختر با فرم مدرسه بهار ما باشه. خیلی ناز و خانوم شده بود .

سین هم کلی ازش عکس گرفت. ولی سین گفت : بیا امسال نزاریم بره تا بزرگتر بشه. ولی مخالفت کردم .

بالاخره باید رفت تا ببینیم بهار تو چه شرایطیه، باید با این ترس روبه رو شد .

از طرفی ذوق بهار برای مدرسه رو هم نباید نادیده گرفت.

در هر صورت فردا جشن افتتاحیه س .

 

۲: سبک زندگیم باید تغییر کنه ، بهار باید ساعت ۷:۳۰ مدرسه باشه ، پس باید زود بیدار شم .

همیشه تغذیه و نون و مواد غذایی مقوی تو خونه داشته باشیم که نیاز به توجه و برنامه مادر خونه داره. چون ساعت اول کلاسشون موقع صبحونه خوردنشونه، و هر روز باید صبحونه و میان وعده های متفاوت همراه داشته باشن.

خب نهار هم قبل ساعت ۱۲ باید آماده باشه .که وقتی از راه میرسه غذا حاضر باشه.

 

۳: نیاز به ذهن تکانی ، آرامش ، نوشتن برنامه ، نظم و برنا مه ریزی شدید دارم. خیلی کلافه ام . واقعا حالم از این شرایط خودم داره بهم میخوره، نیاز به تغییر شدید احساس میکنم.

خدا رو شکر کلاس نظمی که شرکت کردم شروع شده و فردا آغاز تغییر منه😉

از شنبه شروع میکنم🤣😅

 

۴: و اما پاییز