سلام دوستان قدیمی
حالتون چطوره؟ امیدوارم که حال دلتون خوب و زندگی به کامتون باشه.
و اما بعد از چند ماه نبودن...
دلم خیلی برا اینجا تنگ شد ، برا راهنمایی های خوبتون برا دعاهای زیباتون ،برای همدلی های قشنگتون.
خب باید بگم : روزهای پرفراز و نشیبی رو طی کردیم ، پاهای بهار تا اسفند تو گچ بود ، بعدش هم کار درمانی شروع شد و همچنان ادامه داره.
باید بگم تا الان صد در صد خوب نشده ، و ضعف عضله و پا داره و خیلی مسلط نیست تو راه رفتن.
نمیدونم تهش چی میشه، و واقعا پاهاش صددر صد خوب میشه یا نه؟
و خودم:
با بهار که دو پا تو گچ بوده ، و با پارسای ۶و۷ ماهه(الان ۹ماهه س) واقعا روزای سختی داشتم که گذشت .
و اما سین :
بهتر نشد ، ولی بدتر بله.
دیگه مثل قبل عصبانی نمیشه، سرزنش نمیکنه.
حالا اصلا صحبت نمیکنه ، اگه یک کلمه باهاش حرف بزنی هم در جوابت میگه حرف مفت نزن.
اونقدر بیخیال شده که هیچی براش مهم نیست.
یه کارهایی میکنه که میگم : کاش مثل قبل عصبانی میشد یا سرزنشم میکرد.
ولی الان داریم میریم مراسم ، وسط راه منو پیاده میکنه.
داییش فوت شد ، منو نداشت برم مراسم. خونوادشو نمیزاره بیان خونمون.
از بیرون غذا میگیره و تنهایی غذا میخوره و....
دیگه مدل رفتار کردناش خیلی فرق کرده.
و الان تو فکر طلاقم،
قرار شده چند ماه دیگه درخواست طلاق بدم.
شاید باور نکنین ولی قلبم میسوزه؛ من زندگیمو دوست دارم ،بچه هامو...
دوست دارم زندگی کنم ؛ روزای خوبی کنار هم داشته باشیم...
ولی نمیدونم چرا این جوری میشه؛ چرا هر روز بدتر از دیروز میشه.
دو تا دیگه از برادرام خدا رو شکر مشغول کار شدن و الان مصمم شدن که منو نجات بدن.
آخرین بار سین جلوی برادرام خیلی خیلی بد رفتار کرد و حرمت خودشو هم از بین برد.
فعلا قرار شد سه ماه دیگه ،با برادر یه خونه کرایه کنیم و درخواست طلاق بدیم.
نمیدونم چی میشه؟
این روزا واقعا استرس دارم ؛ میترسم ؛ از آینده ی نامعلوم ...