در مـن زنـی زنـدگـی مـی کنـد

در مـن زنـی زنـدگـی مـی کنـد

مـرا هـزار امیـد اسـت
و
هـر هـزار تـویـی

آخرین مطالب

۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

۱۳
خرداد
۰۳

بچه ها خوابیدن

سین شیفت

خونه پر از سکوت ؛ آرامش عجیب

پنجره رو باز میکنم ؛ نسیم خنکی به صورتم میخوره ؛ صدای جیرجیرک ها بین صدای ماشین ها گم میشه.

شهر رو تماشا میکنم.

خیلی وقته همچین سکوت و آرامشی رو تجربه نکردم.

تو دلم خدا رو شکر میکنم ، بابت همه چی ، بابت همین پنجره ای که کنارش نشسته ام به تماشای آسمان ؛ شهر ؛ ماشین هایی که شاید سبقت میگیرن زودتر به خونه ی امنشون برسن و...

واقعا چه نعمتیه همین پنجره ی نه چندان بزرگ.

آسمان رو نگاه میکنم و دلم میخواد تا صبح فکر کنم.

عاشق شب های این چنینی ام؛ که بتونم ساعتی فارغ از همه چی برای خودم باشم.

 

 

 

  • دنیـا ..
۰۹
خرداد
۰۳

سلام و نور

باید بگم طی همین ۱یا ۲ هفته ، بعد از انقلاب من ، اوضاع کلی فرق کرده.

اولیش هم اینه که حال دلم خوبه یعنی خیلی خوبه.

تا مسئله ای پیش میاد و نزدیکه همه چی داغون بشه ؛ سعی میکنم زود رفع کنم.

 

به استقبال سین میرم ؛ باهاش شوخی میکنم ،قربون صدقه اش میرم و اوضاع رو برانداز میکنم که چیزی باعث نشه تنش به وجود بیاد.

وقتی با خنده و محبت با سین صحبت میکنم ؛ بهار میاد با ذوق و خنده به چشمام نگاه می‌کنه و دستمو بوس می‌کنه ؛ بچم تشنه ی آرامش خونه و پدر و مادرشه. 

در کل همه چی عاالی و خوب...

البته سین هر روز به یه مسئله و ... گیر میده ، و از هر راهی یه دعوا و تحقیر و سرزنشی راه میندازه ؛ جوری که گاهی ته دلم میگم : کاش قهر بودیم😅

ولی در جوابش میگم : درسته ؛ باشه . آره شما درست میگین و یه جورایی از هر دعوای کوچیک و شدید جلوگیری میکنم.

دو روز پیش یکدفعه گفت : از چشمم افتادی ؛ خیلی یهویی 

تو خوب نیستی ... و .... و بعدش هم رفت بیرون.

خب خیلی ناراحت شدم ولی وقتی برگشت خونه ؛ جوری باهاش برخورد کردم که انگار چیزی نشنیدم و اتفاقی نیفتاد.

به دیوار راست خونه گیر میده ولی من همچنان مسیر خودم را ادامه می‌دهم.

 

چند روز پیش رفته بود نون بگیره و مثل اینکه با نونوایی دعوا کوچیکی داشت ، وقتی اومد خونه ؛ فقط داشت سرزنش و تحقیرم میکرد.با خودم گفتم :  خدایا چی شده که از راه نیمده اینجور رفتار می‌کنه.

دیدم بعد یه ساعت بهم گفت : دعوام شد ؛ به نظرت من مشکلی دارم ؟فکر کردم از وقتی نامه ارجاع به دارو درمانی بهمون دادن ؛ فکر می‌کنه که من دیدم بهش فقط یه آدم مریض و روانیه.

خب شاید دوست داشتم اینجا بگم : آره 

ولی گفتم : نه ؛ یه خورده کمالگرایی فقط. من اون نامه رو هم قبول نداشتم. می‌دونی سین تو در کودکی اذیت شدی و باید گره های کودکی و گذشته ات باز بشه و مسائلی رو حل کنی یا اینکه باهاشون کنار بیای. و مسائل کوچیک تو رو بهم نریزد و راحت زندگی کنی و..

 

و گرنه تو هم مثل بقیه آدمهایی.و من قبولت دارم عزیزم.

و ...

حس کردم خیلی خیلی زیاد نیاز داشت به اینکه من اون رو به چشم یه فرد بیمار نبینم. اونقدر نفس عمیق و خوبی کشید 

واقعا خوشحال شد و این شور و شعف رو واضح میشد دید.

 

بعدش هم با خوشحالی گفت : میایین بریم بیرون حال و هوامون عوض بشه.

 

  • دنیـا ..
۰۳
خرداد
۰۳

کسی که شهید زندگی کند

شهید می شود.

ای شهید جمهور؛ شهادت گوارای وجودت.

 

و چه خوب عاقبت بخیر شد...

آآه ای شهادت ؛ هر دم به یادت ...

 

  • دنیـا ..